loading...
shikneik
پیمان بازدید : 68 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

چه کلمه مظلومی است قسمت

همه نامردی ها را به عهده میگیرد



 

 



هیس!

گوشم کر شد نامردی را مگر فریاد میزنند؟

 

 

 



زمانی که آسمان دلت از نامردی ها ابریست

به چشمانت اجازه باریدن نده که در خود شکستن

بهتر از در نگاه دیگران شکستن است



 

 

 

 



نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید

معشوقه اش از درخت متنفر نبود

و در دفتر خاطراتش نمی نوشت:

اشک های من هم به زمین می افتاد

اما تو سیب را ترجیح دادی

 

 

 





دنیای عجیبیه …

اگر یه نفر بهت خیانت کنه ازش متنفر میشی

اما اگه یه نفر به خاطر تو به یه نفر دیگه خیانت کنه

عاشقش میشی



 

 





همیشه یاد گرفتم نباید تو زندگیم از کسی متنفر باشم

ولی بعضی وقتا بعضی آدما نمیزارن به آموخته هام پایبند بمونم

 

 

 



 

حضورت در کنار من معجزه نبود

نبودنت هم فاجعه نیست

فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود

بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت

 

 


 



عجب جوش و خروشی بود عشقت

خراب باده نوشی بود عشقت

بهشتم را به سیبی داد بر باد

عجب آدم فروشی بود عشقت

 

 

 

 

 

امروز دیگه نسبت به تو حسی ندارم

بخوای می گم دوست دارم اما ندارم

 

 

 

 

 

تو این دو روز زندگی

شبیه من فراوونه

یه لحظه چشماتو ببند

گذشتن از من آسونه

 

 

 

 

 

این تو نیستی که مرا از یاد برده ای

این منم که به یادم اجازه نمی دهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند

صحبت از فراموشی نیست صحبت از لیاقت است

 

 

 



 

 

دلم را پیش خود پابند کردی

ولی گفتی تو  دنیای دردی

غرورم را شکستی بی تفاوت

برو فکر کن همیشه خیلی مردی

 

 

 

 

 

بسوزد دلت که سوزاندی دلم را

به ویرانی کشاندی منزلم را

فکندی زیر پا احساس و شورم

نکردی رحم  حتی بر غرورم

 

 

 

 

 

دلم را شبی در حضورم شکستی

نه آینه حتی غرورم شکستی

ندادی به خلوتگاه عشق راهم

پلی بود اگر در عبورم شکستی



 

 

 

 

شده بازیچه ای قلب صبورم

شکستی عاقبت بال غرورم

به آسانی گذشتی از کنارم

مثال دفتری کردی مرورم

 

 

 

 

 

گفته بودی از غرورم از سکوتم خسته ای

من شکستم هر دو را

گفته بودم از سکوتت از غرورت خسته ام

به خاموشی مغرورانه ات شکستی باز مرا

 

 

 

 

 

خدا بودم خدای خودپرستان

گدا کردی مرا تو سنگ مغرور

مرا باور به بی همتایی ام بود

مرا از باور خود کردی ام دور

 

 

 

 

 

تمام روز و شب با بی قراری

به شوق روی تو بیدار هستم

اگرچه بی غرورم زنده اما

به شوق لحظۀ دیدار هستم

 

 

 

 

 

غرور من که زسختی به کوه می مانست

کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد

دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت

چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟

 

 



 

دوستی شوخی سرد آدماست

بازی شیرین گرگم به هواست

واسه کشتن غرورمن و تو

دوستی توطئه ثانیه هاست

 

 

 

 

 

گرچه ای دوست غروردلت احساس مرا درک نکرد

آفرین بر غم عشقت که تا پایان راه مرا ترک نکرد

 

 



 

 

ز چشمت اگر چه که دورم هنوز

پر از اوج عشق و غرورم هنوز

قبول است عمر خوشی ها کم است

ولی با توام پس صبورم هنوز

 

 

 

 

فردریش نیچه :

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند.

 

 



 

 

شبیه چشم های تو پر از گناه می شوم

میان ظلمت شب قبیله ماه می شوم

خدا زمین گناه عشق من وتو ببین چطور

به خاطر غرور تو زیاده خواه می شوم

 

 

 

 

 

 

ای نا رفیق  به کدامین گناه نا کرده

تازیانه می زنی بر اعتمادم

زیر پایم را زود خالی کردی

 

 

 

 

 

 

سلام پر مهرت را باور کنم

یا پاشیدن زهر نا مردیت را

خنجری از پشت در قلبم فرو رفت

پشت سرم را نگاه کردم  کسی جز تو نبود

 

 

 

 

 

 

محبت به نامرد کردم بسی

محبت نشاید به هر نا کسی

تهی دستی و بی کسی درد نیست

که دردی چو دیدار نامرد نیست



 

 

 

 

مرا هرگز نباشد بیمی از مشت

برادر جان مرا نا مردمی کشت

فتوت پیشه خندد روی در روی

زند نامرد ناکس خنجر از پشت



 

 

 

 

به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی

که نامردان خجل گشتند از بس تو نامردی



 

 

 

 

به نامردمان مهر کردم بسی

نچیدم گل مردمی از کسی

بسا کس که از پا در افتاده بود

سراسر توان را زکف داده بود

به حیلت گری خنجر از پشت زد

بخونم ز نا مردی انگشت زد

 

 



 

 

نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به چهره یه جوان مرد درآمدی

نفرین بر آن مرامت که اینگونه  به اعتمادم خیانت کرد

 

 

 

 

همه از مرگ می ترسن من از رفیق نا مرد

 

 

 

 

 

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است

شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است

 

 

 

 

 

دود سیگارم را هزاران بار به تو ترجیح می دهم

کم رنگ است ولی دورنگ نیست

 

 

 

 

 

جای  خالیت دیگر تا ابد پر نمی شود

حتی با خودت !

 

 

 

 

 

مهربانیم را چنان گریاندند که بوی نا گرفت

اینگونه بود که نامهربان شدم !

 

 

 

 

 

حضورت در کنار من معجزه نبود

پس نبودنت هم فاجعه نیست

بی وفا بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت

 

 

 

 

 

به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی

تا که رو برگرداندم رفتی به دل گردی

 

 

 

 

 

آنقــدر مرا سرد کرد از خودش و از عشق

کــه حالا بــه جای دل بستن یخ بسته ام

روی احساسم پا نگذاریــد لیز می خوریــد



 

 

 

 

عجب جوش و خروشی بود عشقت

خراب باده نوشی بود عشقت

بهشتم را به سیبی داد بر باد

عجب آدم فروشی بود عشقت



 

 

 

 

بازی تمام شد سوت پایان را بزن

من حریف هرزگی تو و احمق بودن خودم نمی شوم

 

 

 

 

 

دار بزن خاطرات کسی که  تـو را دور زده

حالم خوب است اما گذشته ام درد می کند !!!

 

 

 

 

 

نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت

تیکه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت

 

 

 

 

نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به شکل رفیق درآمدی

نفرین بر آن مرامی که این گونه  به اعتمادم خیانت کرد

 

 

 

 

 

کسی که رنگ پریدگی خزان را درک کرده باشد

به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست

به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست

 

 

 

 

 

با عشق به من خیانت کردی

دل دادم و تو رد امانت کردی

رفتی و چه آسوده ز من دل کندی

هر دو قلمت خورد اگر برگردی

 

 

 

 

 

هر که را دیدم  خیانت کرد و رفت

هر که با من بود یار من نبود

هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت

خود ندانستم از این غم ها چه سود

 

 

 

 

 

کاش هرگز در محبت شک نبود تک سوار مهربانی تک نبود

کاش بر لوحی که بر جان دل است واژه تلخ خیانت حک نبود



 

 

 

 

بی وفایی کن وفایت می کنند

با وفا باشی خیانت می کنند

مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست

مهربان باشی رهایت می کنند



 

 

 

 

از حساب و کتاب بازار عاشقی هیچ گاه سر در نیاوردم

و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی

من بدهکارت می شوم !



 

 

 

 

همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست

گاهی سکوت می کنم تا بفهمی چه بی صدا باختی

 

 

 

 

 

مشکل از تو نبود از من بود

با کسی درد و دل می کردم

که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود

 

 

 

 

 

بی وفا ! دست از سر دل سادم بردار

بعد از دیدنت با اون یکی شده بیدار

همه پرستاری هات بخوره تو سرت

بعد از تو شدم از عشق بیزار

 

 

 

 

 

من از عشق گفتم

تو مدل ماشینم را پرسیدی

من از محبت گفتم

تو محل زندگیم را پرسیدی

من از دوست داشتن گفتم

تو وضعیت حساب بانکیم را جویا شدی

من از ارزش ها گفتم ارزش هایی که قیمت ندارند

اما تو قیمت ارزش ها را با آهن و کاغذ برابر کردی !!!

 

 

 

 

 

محبت به نامرد کردم بسی

محبت نشاید به هر نا کسی

تهی دستی و بی کسی درد نیست

که دردی چو دیدار نامرد نیست

 

 

 

 

 

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست

آنقدر بی‌ ارزشی که خیلی‌ها اندازه تو هستند

 

 

 

 

 

چه درد بی درمانیست وفاداری به خائن

صداقت با دروغگو  و مهربانی با سنگدل

 

 

 

 

 

یکی را آرزو کردی و رفتی

برایش پرس و جو کردی و رفتی

تو هم تا آبرو از من گرفتی

مرا بی آبرو کردی و رفتی

 

 

 

 

 

عاشق شدم و عذاب را فهمیدم

رنجیدن و اضطراب را فهمیدم

در چشم تو عشق را ندیدم اما

معنای دل کباب را فهمیدم

هر روز خطاهای تو را بخشیدم

تا بخشش بی حساب را فهمیدم



 

 

 

 

دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست

تنها آسمان

 

 

 

 

 

نمی بخشمت ولی فراموشت می کنم

همیشه به همین سادکی از آدمای بی ارزش می گذرم

 

 

 

 

 

دوستت دارم تکیه کلام تو بود

من ساده بی جهت به آن تکیه داده بودم !!!

 

 

 

 

 

خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین …

فرود دشنه پی در پی بر پیکره ی دوستت دارم ها …

هرگز تبرئه ای نیست آنکه را که چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست



 

 

 

 

برای خیانت هزار راه هست

اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !

 

 

 



 

ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم

من ، تو و رقیبم

من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت …

 

 

 



 

 

بی وفایی کن وفایت می کنند

با وفا باشی خیانت می کنند

مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست

مهربان باشی رهایت می کنند

 

 

 

 

 



ای نارفیق به کدامین گناه ناکرده تازیانه می زنی بر اعتمادم ؟

زیر پایم را زود خالی کردی …

سلام پر مهرت را باور کنم یا پاشیدن زهر خیانتت را ؟

 

 



 

 

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی

به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی

نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی

به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی

نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم  تا ابد نشاندی

 

 

 

 

 

 

حیران شده ی گریه ی پنهانی خویشم

آرامشی از لحظه ی طوفانی خویشم

پنهان شدی و فکر  خیانت به سرم زد

شرمنده ی این حالت شیطانی خویشم

 

 

 

 

 

اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد این اشتباه از اوست

اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد این اشتباه از توست !

(شکسپیر)

 

 

 

 

 

 

نفرین به تو که با زیباترین نقاب به چهره  دوست درآمدی

نفرین بر آن مرامی که اینگونه  به اعتمادم خیانت کرد

نمی بخشمت …



 

 

 

 

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

از دوستی شکست

و از سادگی خیانت

 

 

 

 

 

 

نه تو دروغگو نیستی

من حواسم پرت است!

گفته بودی دوستم داری بی اندازه

خوب که فکر می کنم

تازه می فهمم که “بی اندازه” یعنی چه!

 

 



 

 

خودت خوب می دانی !؟ به رویت نیاوردم !

از همان زمانی که جای  تو  به من  گفتی :  شما

فهمیدم پای او در میان است

 

 

 

 

 

اگر روزی دشمن پیداکردی ، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی

اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان دربرابرت ناتوانند

اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست



 

 

 

 

این روزها از حوالیِ تو ، بوهایی به مشامم می رسد

نکند بوی خیانت جایش را به عطر خوشت داده باشد



 

 

 

 

جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !

 

 

 

 

 

به تو که فکر می کنم

بی اختیار به حماقت خود لبخند می زنم

سیاه لشکری بودم در عشق تو

و فکر می کردم بازیگر نقش اولم

تسلیت قلب صبورم …

 

 

 

 

 

آنان که بودنت را قدر نمی دانند

رفتنت را نامردی می خوانند

 

 



 

 

اینجا زمین است ، زمین گرد است !

تویی که مرا دور زدی

فردا به خودم خواهی رسید

حال و روزت دیدنیست …

 

 

 

 

 

هر روز این عشق یک طرفه را طی می کنم

یکبار هم تو گامی بدین سو بردار

نترس جریمه اش با من !

 

 

 

 

دوستت دارم را برای هر دویمان فرستادی

هم من ، هم او

خیانت میکردی یا عدالت ؟!!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 274
  • کل نظرات : 32
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 44
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 90
  • بازدید ماه : 263
  • بازدید سال : 7,109
  • بازدید کلی : 60,727